
خرده فرهنگ های 1960 آمریکا ، سایکدلیک راک ، هیپی ،بایکری و ….
آهنگ “”She Said She Said” از بیتلز با اقتباس از یک حرکت دسته جمعی مصرف ال اس دی توسط بیتلز به همراهی پیتر فوندا ی هنرپیشه شکل گرفت.
فوندا گفته بود که در طی این حرکت این جمله بارها و بارها توسط جان لنون تکرار شد و آهنگ ” Tomorrow Never Knows ” که بسیاری از بندهای آن را جان لنون از کتاب “تجربه سایکدلیک” لیری عاریت گرفته بود از آلبوم روُلور بسیار واضح بر مصرف ال اس دی تأکید داشتند.
در همان زمان گروههایی نظیر پینک فلوید، جفرسن ایرپلین و گریتفول دد به تولد سبک جدیدی که به نام سایکدلیک راک یا اسید راک شناخته میشد کمک کردند. در اسناد محرمانه افبیآی، گروه گریتفول دد مسئول معرفی و ترویج ال اس دی در ایالات متحده آمریکا بهشمار میرود . موسیقی سایکدلیک در اواسط دهه هفتاد به وسیله گروههایی نظیر جفرسون استارشیپ ادامه داده شد که آهنگهای مثل Fading Lady Light را منتشر کردند که آشکارا در ارتباط با مصرف ال اس دی بود.
تلفیق این فرهنگ با آزادی و موتور سواری (چاپر) نیز با فیلم The Wild Angels – 1966 که یک فیلم مستقل آمریکایی محصول سال ۱۹۶۶ در ژانر موتور سواری و از ساختههای راجر کورمن است. این فیلم به عنوان اولین فیلمی شناخته میشود که «پیتر فوندا» را با موتورسیکلتهای هارلی دیویدسون و فرهنگ دهه ۱۹۶۰ مرتبط کرد. این فیلم الهامبخش ژانر فیلمهای موتور سواری بود که تا اوایل دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت. پیتر فوندا در نقش Blue Heavenly نانسی سیناترا در نقش “مایک” (دوست دختر بلو هَونلی) پیتر فوندا رهبری یک گروه موتورسواری به نام “فرشتگان وحشی” را دارد و وارد یک شهر کوچک میشوند تا موتور سیکلتی را که توسط یک گروه رقیب دزدیده شده است، پیدا کنند. اما در حین تعقیب و گریز با پلیس، یکی از اعضای گروه زخمی میشود. این اتفاق منجر به یک سری خشونت و تخریب میشود که برخی از صحنههای معروف فیلم شامل صحنههای موتورسواری و یک صحنه بحث بین بلو و کشیش در کلیسا است , او می گوید :
Heavenly Blues: We don’t want nobody telling us what to do. We don’t want nobody pushing us around.
Preacher: I apologize. But, tell me, just what is it that you want to do?
Heavenly Blues: We wanna be free! We wanna be free to do what we wanna do. We wanna be free to ride! We wanna be free to ride our machines without being hassled by The Man. And we wanna get loaded. And we wanna have a good time. And that’s what we’re gonna do. We are gonna have a good time. We are gonna have a party.
آبی آسمانی: ما نمیخواهیم کسی به ما بگوید چه کار کنیم. ما نمیخواهیم کسی ما را تحت فشار قرار دهد.
واعظ: عذرخواهی میکنم. اما، بگو ببینم، دقیقاً میخواهی چه کار کنی؟
آبی آسمانی: ما میخواهیم آزاد باشیم! ما میخواهیم آزاد باشیم تا هر کاری که میخواهیم انجام دهیم. ما میخواهیم آزاد باشیم تا سوار موتورهایمان شویم بدون اینکه کسی مزاحممان شود! … و ما میخواهیم پر از انرژی باشیم. و ما میخواهیم خوش بگذرانیم. و این کاری است که ما قرار است انجام دهیم. ما قرار است خوش بگذرانیم… ما قرار است یک مهمانی داشته باشیم.
Mike: [cops are coming] Let’s get out of here, Blues!
Heavenly Blues: There’s nowhere to go.
و هنگام مرگ دوستشان و مراسم خاکسپاری نیز به مبارزه با مراسم مذهبی مردگان در کلیسای کاتولیک و مبارزه با سنتها اشاره دارد. این فیلم در مکانهای واقعی در کالیفرنیای جنوبی فیلمبرداری شده است در این فیلم، اعضای گروه موتورسواری «هلز آنجلز» از ونیز کالیفرنیا و همچنین اعضای باشگاه موتورسواری «کوفین چیترز» حضور دارند این فیلم الهامبخش فیلم «Easy Rider» بود که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد.
ایزی رایدر سبُکسواران : Easy Rider فیلمی آمریکایی در سبک جادهای محصول ۱۹۶۹ میلادی که کارگردان فیلم و هنرپیشه اش دنیس هاپر است. بازیگران اصلی فیلم عبارتند از: پیتر فوندا، دنیس هاوپر، جک نیکلسون، و کارن بلک. در این فیلم تضادهای میان اندیشههای آزاد و سنتشکن نسل جوان با افکار سنتی و روستایی آمریکا نشان داده میشود و عدم درک و مدارای جامعه سنتزده نسبت به هرآنکس که با آنها متفاوت باشد به تصویر درمیآید.
سبکسواران نخستین فیلمی بود که از جنبش اعتراضی هیپیها سرچشمه گرفت و از فیلمهای مهم نمادین برای این جنبش بهشمار میآید. ایزی رایدر که فیلمی کمهزینه بود و تنها ۳۶۰ هزار دلار خرج برداشت پس از اکران، رکورد بازدید تماشاگران را شکست و ۴۰ میلیون دلار در آمریکا و ۶۰ میلیون دلار در سراسر جهان درآمد پیدا کرد.
داستان در مورد دو موتورسوار، به نامهای بیلی و وایات است که برای به دست آوردن آزادی کامل در روش زندگی خود، دست به یک معامله کوکائین میزنند. آنها پولهای بهدست آمده را در جداره باک موتور خود جاسازی کرده و با حرکت نمادین بهدور انداختن ساعت طلای خود، (که اشاره به فراتر رفتن از 12 و عدد 13 دارد. اشاره به از قید و بند زمان و زمین رها شدن . طلا بودن ساعت : نماد لاکچری و مصرف گرایی ) سوار بر دو موتور هارلی دیویدسون در آرزوی آزادی و شادی راهی دشت و صحرا میشوند. همچنان خیلی از موتورسوارانی که به این دیدگاه های اولیه موتورسواری و آزادی و فرهنگ اهمیت می دهند ساعت نمی بندند و یا مو ها و ریش های خود را بلند می کنند و از لباسهای چرم و جین دست دوز وکهنه استفاده می کنند و هرگز نمی توانی آنها را شبیه یک فرد عادی که درون سیستم و ماتریکس است با لباس نو و قیافه عادی روی موتورشان بیابی .آنها سعی می کنند سفر کنند و تجربه کسب کنند و همگام با طبیعت و باد و جاده و خورشید به عنوان نمادی از سفر درونی و مبارزه برای آزادی .
در بخش هایی از فیلم، در راه در یکی از توقفها در یک کافه در لوئیزیانا، مردم به خاطر موهای بلند و لباسهای عجیب و غریب بیلی و وایات به شدت به آنها زل زده و شروع به مسخره کردن آنها کرده و حرفهای تهدیدآمیز میزنند. سه مسافر مجبور میشوند غذانخورده کافه را ترک کنند و شب وقتی که در جنگل خوابیده بودند توسط گروهی از روستاییان مشتری آن کافه با چوب و چماق به آنها حمله میشود. وکیل همراهشان در اثر ضربههای چوب جان میدهد. بیلی و وایات کتکخورده، محل را ترک میکنند و تصمیم میگیرند راه خود را به سوی روسپیخانه «ماردی گرا» ادامه دهند. پس از رسیدن به آنجا با دو روسپی، دوست و خودمانی میشوند و چهارنفره به گردش در کارناوال خیابانی و دیگر مناطق میپردازند و پس از رسیدن به یک قبرستان وارد آنجا شده و تصمیم میگیرند مواد مخدر «الاسدی» استفاده کنند. این قسمت از فیلم، توهمات درهم و برهم و ناخوشایندی را که این مواد در مغز آنها بهوجود میآورد به تصویر میکشد.
و در جای دیگر از فیلم سکانس شب در کنار آتش جورج (جک نیکلسون) و بیلی (دنیس هاپر)با هم دیالوگ جاودانه ای دارند که دقیقا مانیفست همین پاد فرهنگ است .
جورج: این کشور یه روزی جای باحالی بود. نمیدونم چرا اینطوری شده.
بیلی: آره جون تو، میدونی چی شده؟ همه بزدل شدهان. بلایی که سر کشور اومده اینه. حتی تو یه هتل درب و داغون هم راهمون نمیدن، حتی یه مسافرخونه درب و داغون. حالیته؟ فکر میکنن راهمون بدن ما هم شب میریم گلو ملو شونو میبریم. ترس ورشون داشته. این مدلی شده.
جورج: البته بگم از تو نیست که میترسن، از چیزی میترسن که تو نمایندهاشی.
بیلی: آخه رفیق، ما نماینده چی هستیم بهجز اینکه موهامون بلند شده و وقت سلمونی رفتنمونه؟
جورج: نه، نه. تو چشم اونا شماها نماینده آزاد بودن هستید.
بیلی: خب آخه آزاد بودن مگه چشه؟ کل مشکل یعنی همینه؟
جورج: بله که همینه. کل موضوع همینه. بگم که حرف زدن از آزادی و آزاد بودن کلی با هم فرق داره. آخه وقتی تو این بازار مکاره دارن آدمو میخرن و میفروشن دیگه نمیشه آزاد بود که. البته حواست باشه به کسی نگی که آزاد نیستها، میره آدم میکشه و پای این و اونو قلم میکنه که ثابت کنه خیلی هم آزاده. اینقدر از آزادی فردی برات حرف میزنن و حرف میزنن تا سرت بره، ولی وقتی یه فرد آزاد ببینن ترس ورشون میداره.
بیلی: البته اینطور نیست که پا به فرار بذارن.
جورج: نه، ولی ترسشون باعث میشه خطرناک بشن.
در صحنهای از فیلم، در دهکده هیپیها، دختری بخشی از کتاب ئی چینگ یا کتاب دگرگونیها، کهنترین متن به جامانده از چین باستان، را میخواند. آنچه او میخواند قسمت پررنگشده در جملات زیر است. این جملات مربوط به گفتار ۴۹ کتاب تحت عنوان «پوست انداختن» است: هنگامی که تغییر لازم است، از دو اشتباه باید پرهیز کرد. اشتباه اول در عجله زیاد و بیرحمی است که بدبختی میآورد. اشتباه دیگر شک و تردید زیاد و محافظهکاری است، که اینها هم خطرناک است. اینطور نیست که باید به هر درخواستی برای تغییر در نظم موجود توجه نشان داد. اما در عین حال، باید به شکایات مکرر و بجا، گوش فرا داد.
وایات در میان دکورهای عتیقه داخل ساختمان روسپیخانه در نیواورلئان، این جمله از وِلتر را بر روی دیوار میبیند و میخواند: «اگر خدا وجود نداشت، لازم میشد اختراعش کنیم»

ولتر Voltaire یا فرانسوا ماری آروئه از نامدارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری است. شهرتش بهسبب هوش شگفتانگیز، مخالفت با کلیسای کاتولیک، حمایت از آزادی مذهب، آزادی بیان، جدایی دین از سیاست، و شجاعت در بیپرده نظر دادن است. سال ۱۷۱۵، ولتر اشعاری برضد فیلیپ دوم از خاندان اورلئان سرود که به زندانی شدنش در قلعهی باستیل انجامید. در ایام زندان بود که نام مستعار ولتر را برای خود برگزید.